تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
Print چاپ مطلب
سیاه نوشته ها را تعدیل کنید
7 آبان 1396   21:14:23 |  ویژه‌ها > یادداشت
سیاه نوشته ها را تعدیل کنید

متأسفانه میانگین فوت شدگان در شهرلار سالانه حدود سیصد نفر می باشد. مردم این دیار در ابراز همدردی با بستگان متوفی سنگ تمام می گذارند که این مهم قابل تحسین و عملی بسیار نیکو و با ارزش می باشد و از سویی حکایت از مرده پرستی ما مردم دارد. عده زیادی نیز با تهیه پارچه نوشته مراتب تسلیت خویش را به اطلاع بازماندگان می رسانند .
 

اگر به طور میانگین برای هر متوفی حداقل بیست پارچه نوشته تهیه گردد و به غیر از  صرف وقت وهزینه مصرف سوخت ارزش مادی هر پارچه پانزده هزار تومان در نظر بگیریم سالانه جمعاً نود میلیون تومان صرف خواهد شد. حال به غیر ازاسراف مادی آن به اجزاء پنهان این عادت می پردازیم تا چنانچه مقبول خوانندگان این مقال افتد، در جهت بهبود آن بکوشیم.
 
1-اولین پیامی که هر رهگذر از دیدن انبوه پارچه های سیاه دریافت می نماید، همانا موجب غم و القاء اندوه در روح و روان بیننده خواهد بود و لا غیر... که هر مقدار ار القاء غم و اندوه بکاهیم، کاری بسیار پر ثواب خواهد بود.
 
2- بعضاً نگارنده در یک  معبر، شاهد دو نمونه برخورد مردم با بستگان متوفی بوده است، دیوار خانه ای که بازماندگان متوفی از ثروتمندان و یا کارمندان عالی رتبه بوده اند با انبوه پارچه نوشته پوشانده شده است. در حالیکه چند قدم آنطرف تر، چون متوفی از قشر ضعیف و یا شغل پایین بوده، با تعداد بسیار کمتری پارچه مواجه می شویم . دیدن این مهم برای افراد گرم و سرد دیده اجتماع چندان مهم نیست، ولی برای نوجوانان و جوانان و حتی کودکانی که ذهنی پرسشگر دارند، این تبعیض ناروا قابل درک و فهم نیست و ضربه ای غیر قایل جبران بر ضمیر ناخودگاه آنها فرو می آورد.
 
من خود شاهد بودم که پدر خانواده ای فوت شده بود که 4 فرزند پسر و دو داماد داشت انبوه پارچه نوشته ها فقط به عنوان یکی از پسرها و یکی از داماد ها بود که از صاحب منصبان جامعه بودند و به سایر فرزندان چندان اشاره درخوری نشده بود . این مهم آنچنان بر روح اعضای خانواده 4 نفر بقیه و فرزندان نوجوان آنها تاثیر منفی گذاشته بود که سرخوردگی و سر شکستگی ناشی از آن برایشان مصیبتی بیش از دست دادن پدر و پدر بزرگشان بود که به احتمال قریب به یقین تا سالهای متمادی این خاطر ه تلخ در ذهن آن نوجوانان باقی می ماند که احتمالاً بازخورد آن در آینده دردناک خواهد بود. این پدیده مرا به خاطرات مخوف و دردناک کودکی هیتلر می اندازد که در کتاب نبرد من نوشته بود، یک روز صبح سرد در سرمای شدید مونیخ المان من کودکی 8 ساله بودم لباس هایم هم انقدر گرم نبود که بتوانم تحمل کنم.
 
خانه مان هم که یک اتاق کوچک بود من و خواهر و برادر و مادرم زندگی میکردیم. من برادر بزرگتر بودم. مادرم از سرطان سینه رنج میبرد تا اینکه انروز صبح نفس کشیدنش کم شد. اشک در چشمانش جمع شد. نمیدانست با ما چه کند. سه کودک زیر 9 سال که نه پدر دارند نه فامیل. مادرشان هم، هم اکنون رو به مرگ است. دم گوشم به من چیزی گفت... او گفت که : تو باید از برادرو خواهرت مراقبت کنی....! من که هشت سال بیشتر نداشتم. قطره اشکم ریخت روی صورت مادرم. سریع بلند شدم تا پزشکی بیاورم. نزدیک ترین درمانگاه به خانه من، درمانگاهی بود که پزشکانش یهودی بودند. رفتم التماسشان کردم.
 
می خندیدن و میگفتند: به پدرت بگو بیاید تا یک پزشک با خود ببرد. آنقدر التماس کردم آنقدر گریه کردم که تمام صورتم قرمز بود اما هیچکس دلش برای من نسوخت. چند دارو که نمیدانستم چیست از ان جا دزدیدم و دویدم. آنها هم دنبال من دویدند. وقتی رسیدم به خانه برادرم و خواهرم گریه میکردند. دستانم لرزید و برادر کوچک گفت : مادر نفس نمیکشد آدلف....! شل شدم داروها افتاد ارام ارام به سمتش رفتم وقتی صورت نازنینش را لمس کردم انفدر سرد شده بود که دیگر کار از کار گذشته بود...یهودیان وارد خانه شدند و مرا به زندان کودکان بردند. انقدر مرا زدند که دیگر خون بالا میاوردم. وقتی بعد چند روز ازاد شدم دیدم خواهر و برادر کوچکم نزد همسایه ما هستند همسایه مادرم را خاک کرده بود. دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشتم. کارم شب و روز درس خواندن و گدایی کردن بود چه زمستان چه بهار چه...  وقتی رهبر المان شدم اولین جایی را که با خاک یکسان کردم همان درمانگاه مونیخ بود.
 
سنشان بالا رفته بود و مرا نمیشناختند. اما هم اکنون من رهبر کشور المان بودم. التماسم میکردند. دستور دادم زمین را بکنند و هر 6 نفر را درون چاله با دست و پای بسته بیاندازند و چاله را پر کنند...  تمنا میکردند و میگفتند ما زن و بچه داریم. آن قدر بالای چاله ی پر شده ماندم تا درون خاک نفسشان بریده شود و این شد شروع کشتارمیلیونها یهودی و... و یا خاطره ای از آقا محمد خان قاجار که از روغن فروش همسایه محل سکونت خویش در خردسالی نامهربانی دیده بود و پس از به قدرت رسیدنش ، دستور داد تا آن شخص روغن فروش را زنده زنده در دیگی از روغن داغ انداختند و او را کشتند که شرح آن خاطره از حوصله این مقاله خارج است . پس چه نیکو خواهد بود تا به آثار سوء و غیر آشکار ضربه های روحی ناشی از عملکرد خویش در نوجوانان و جوانان دقت بیشتری به عمل آوریم و واجب را فدای مستحب ننماییم . با کودکان و نوجوانان به مهربانی رفتارکنیم،آنان از ما الگو میگیرنداگر الگوی خوبی باشیم،جهانی در آرامش خواهیم داشت...
 
4- سیاه و کثیف شدن همراه با سوراخ سوراخ کردن دیوارهای با نمای زیبای منازل پس از چهل روز نصب پارچه نوشته ها نیز، مشکلی مضاعف بر این پدیده خواهد بود.
 
5-بعضاً دوستان و افراد فامیل متوفی در تهیه پارچه نوشته مردد می مانند که آیا تهیه نمایند و یا غیر، که این استرس و چه کنمها ضربات روحی غیر قابل مشاهده ای نیز وارد می کند  و چه بسا بازماندگان توقع تهیه پارچه نوشته را از شخصی دارند که او تهیه نکرده است و بناچار یک کدورتی نیز بوجود خواهد آمد.
 بنده پیشنهاد می کنم حال که مدیریت صحیح و در خور تحسین و قابل قدردانی بر دارالرحمه جدید، حاکم گردیده است فقط یک عدد پارچه نوشته از طرف دارالرحمه حاوی پیام تسلیت از طرف شورای اسلامی شهر به نمایندگی از سوی اهالی شهر تهیه گردد و تحویل خانواده متوفی بنمایند تا بر سر درب خانه نصب گردد  و با این مهم انبوه مسئولیتها و دغدغه ها از دوش سایر هموطنان برداشته می شود. می توان هزینه این یک عدد پارچه نیز به هزینه کفن و دفن اضافه نمود. چه نیکو خواهد بود تا این فرهنگ سازی از این دیار دور افتاده به اقصی نقاط ایران زمین که با این مشکل مواجه هستند تسری یابد.
به امید آن روز

کلیه حقوق مادی و معنوی این مطلب متعلق به عصرنامه لارستان :: صفحه نخست می باشد.

آدرس: