تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
Print چاپ مطلب
 از روزهای انقلاب تا امروز
3 اسفند 1396   14:00:38 |  گفت و گو > 
از روزهای انقلاب تا امروز

محمد اسماعیل عسکری زاده مسئول دفتر شورای نگهبان در لارستان خاطرات خود را در مورد ایام انقلاب و پس از آن در گفت و گویی با عصر لارستان بیان داشته است که در زیر توجه خوانندگان را به آن جلب می کنیم.

۱-  جناب عسکری زاده. لطفا در مورد ایام انقلاب در لارستان برای خوانندگان مطابی ارایه بفرمایید.
خاطرات انقلاب اسلامی ایران با هیچ انقلابی قابل مقایسه نیست. چون این انقلاب اعتقادی بود و بر مبنای اعتقادی که به خدا و دین و اسلام داشتند وارد صحنه شدند و بنیانگذار انقلاب، امام خمینی (ره) با اخلاص و تقوایی که داشتند، سکان کشتی انقلاب را بر عهده گرفتند و ایشان با آن بینش و آینده نگری که داشتند این انقلاب را پایه گذاری کردند و هیچ کس هم نمی تواند ادعا کند که ما انقلاب کردیم. انقلاب کاملا مردمی بود و همه مردم به تبعیت از ولی فقیه زمان وارد صحنه شدند و شور و نشاط عجیبی برپا بود و هرکسی به اندازه توانش که می خواست سهیم باشد برای انقلاب حرکتی انجام کرد. برای ورود حضرت امام از تمامی شهرستانها به تهران آمده بودند و از شهر لار نیز نزدیک به 80 نفر با 2 دستگاه اتوبوس حضور داشتند. کنار کیوسک تلفن خیابان انقلاب ایستاده بودم، آن زمان تلفن مثل الان نبود (2 ریالی) که در کیوسک تلفن می انداختند و صحبت می کردند، دیدم خانمی پیر ایستاده و من کنجکاو شدم گفتم خدایا چیکار می کنه! و فکر کردم که می خواد تلفن بزنه، گفتم: بفرمایید بعد دیدم نه! چند تا 2 ریالی داشت و به من گفت: میخواید تلفن بزنید،؟ و دیدم 2 ریالی را داد تا تماس بگیرم. منظور من این هست که همه سعی می کردند حرکتی داشته باشند نسبت به انقلاب و اسلام.مردم ساده زیستی را پذیرفته بودند یعنی بر عکس الان بود و اگر خونه یه دوست مهمونی می رفتیم و مبل داشتند آن زمان احساس ضعف می کرد که ساده زیست نیست.متاسفانه تجمل گرایی وارد شد. آن زمان همه چیز ساده بود ازدواج ها را به خاطر دارم که در حسینیه یا مسجد عقد می کردند، مهریه ها کم بود.
 در  شب 19 ماه مبارک رمضان با یکی از دوستانم رفته بودیم کازرون و جهرم، از طرف اخوی بنده که با حضرت امام ارتباط داشت اعلامیه آورده بودند  و این اعلامیه مربوط به هشتم ماه رمضان بود و از ما خواست ببریم جهرم و کازرون و به اتفاق یکی از دوستان (آقای ندیمی) باایشان رفتیم و وقتی برگشتیم بلافاصله رفتیم منزل و از شوق و اشتیاقی که داشتیم برای تظاهرات حتی شام هم نخوردیم.آن زمان خیابان مدرس هنوز نبود، کوچه بود و همان کوچه خیابان اصلی  و نامش همت بود. با بچه ها آن شب جمع شدیم، باران هم باریده بود و در کوچه حضرت آیت الله  آیت الهی شعار میدادیم (ما همه سرباز توایم خمینی  گوش به فرمان توایم خمینی)،اخوی بنده (حاجی یوسف عسکری زاده) که جلو بود شعار میداد و ماتکرارمی کردیم،از همان جا شعار می دادیم و در کوچه ها حرکت می کردیم،رفتیم حسینیه حاجی تقی که مرکز انقلاب لار بود. شهید نصیری( نماینده مردم لارستان دوره اول) آنجا سخنرانی می کردند و مرحوم نوربخش در آنجا کلاس قرآن تشکیل می دادند و کسانی که نوحه خوانیمی کردند از اشعار انقلابی استفاده می کردند، آقایانسید علی هاشمیان، شهید شعبانعلی عفیفه و شهید نجف هم با جوانان ارتباط داشتند. آقای نسابه در ماه مبارک رمضان در مسجد جامع سخنرانی می کردند ولی مقداری که شلوغ شد جلوی سخنرانی را گرفتند و گفتند حق ندارید در مسجد جامع سخنرانی کنید و ما رفتیم از آقای  نسابه درخواست کردیم برگردند ولی ایشان گفتند امکانش نیست و جلوی این قضیه را گرفتند.در یکی از آن شبها، ما رفتیم حسینیه حاج تقی و آقای نوربخش سخنرانی کردند و بعد از سخنرانی،دعای جوشن کبیر قرائت کردیم که نیروهای نظامی آمدند در حسینیه و فرمانده شان هم فردی بود به نام سرهنگ پاکدامن که بعدها شنیدم خودکشی کرده، خیلی سختگیر بود و با 40-50 نیرو آمدند، یکی یکی افرادی که پاچه شلوارشان خیس بود را بلند می کرد که اینها در  کوچه ها حرکت کردند و شعار دادند و حدود 30 نفر دستگیر شدند اما من آنجا دستگیر نشدم، دعای جوشن کبیر که تمام شد با شهید طالب شکفته و اقای ندیمی و رمضان زندآسا که فوت شدند، در خانه شهید شکفته که ایشان به من گفت: حالا تنهامی خواهید بروید شاید دستگیرت کنند،ایشان یک شلوار به من داد که خیس نبود،شلوار را گرفتم و پوشیدم وآقایان ندیمی و زندآسا را تا خانه همراهی کردم و خودم  تنهایی به سمت منزل می رفتم، منزل ما طرف کوی گاله بود، دیدم کنار درخت گز 5 نفر مخفی شده اند و من هم وحشت زده گفتم خدایا اینها کی هستند؟من را دستگیر کردند و سوار ماشین نیروی امنیتی شهربانی کردند. پرسیدند ازکجا می آیی؟ گفتم:منزل یکی از دوستانم که برای درس خواندن رفته بودم، یکی از نیروهای امنیتی توهین کرد که ما تو را شناسایی کردیم چرا دروغمی گویی؟ درحسینیه حاجی تقی بودی و ما از همان جا تو را شناسایی کردیم، حالا بگو چه کسی شعار می داد؟چه کسی نوحه خوانده و... من هم با توجه به اینکه فرد مورد نظر برادرم بود و خیلی از دوستان دیگر نیز کتک خورده بودند و حرفی نزده بودند چیزی نگفتم و سکوت کردم. مرا به مقابل مدرسه راهنمایی شهید فراست  بردند، رئیس شهربانی ایستاده بود که به من توهین کرد و آنجا کتک خوردم. بعد مرا به یک زیرزمین بردند و هر 30 نفری که در حسینیه حاج تقی دستگیر شدند نیز آنجا بودند  با خود گفتم: خوب است که  با بچه ها هستم و بعد نیت روزه کردیم، آن شب تا صبح از ما یکی یکی بازجویی کردند، کتک می زدند که کی شعار داده و چه کسانیدست اندرکار بودند؟ بعد از بازجویی ما را بردند شهرجدید، تازه شهربانی افتتاح شده بود، اسامی ما را خواندند و با ماشین پیکان و با 2 سرباز به شهرقدیم  بردند،تا ظهر در یک اتاق تاریک بودیم و بعد به ژاندارمری خیابان گردان منتقل شدیم که 10 روز آنجا زندانی بودیم و همراه با دیگر دستگیر شدگان دادگاهی شدیم و آن شب بهپاچه تری ها معروف شده بود.
 یک خاطره دیگر از تهران: وقتی مردم مطلع شدند که حضرت امام از پاریس به تهران می آید،  شور و اشتیاق عجیبی داشتند و رابطه ی عاطفی قوی بین مردم و امام ایجاد شده بود و همه تقریبا یکی شده بودند و دست به دست همدیگر داده بودند، صحنه های زیبایی بود و من وقتی به یاد می آورم لذت می برم که صحنه ای زیبا و معنوی  ایجاد شده بود. وقتی من و اخوی رسیدیم تهران کارگران نفت تحصن کرده بودند، نفت و گازوئیل و بنزین و... سهمیه بندی بود و مردم با یکدیگر همکاریمی کردند،ما حرکت کردیم و از اصفهان رد شدیم. راننده گفت: گازوئیل تمام کردیم رفتیم پمپ بنزین نزد رئیس شرکت و گفتیم: ما گازوئیل می خواهیم در جواب گفت:گازوئیل نداریم، در صورتی که داشت و چون فهمید می خواهیم به  استقبال حضرت امام برویم آن را از ما دریغ کرد، شاید هم  طاغوتی بود نمی دانم، خلاصه مخالف بود و همکاری نمی کرد البته خیلی از شرکت ها و روئسای شرکت های نفت و پمپ بنزین ها همکاری می کردند ولی شانس ما اینگونه بود تا اینکه اخوی بنده با مسافرها از اتوبوس پیاده شدند و شروع کردند به شعار دادن و مجسمه کوچکی از شاه که پشت سر رئیس شرکت گذاشته بود را شکستند و  کشاورزانی  که آنجا کشاورزی می کردند متوجه شدند و سهمیه خودشان که برای کشاورزی ذخیره کرده بودند و نیاز داشتند به ما دادند و باک ماشین پر شد و چندین 20 لیتری پر از سوخت  هم در اختیار ما قرار دادند که تا تهران مشکلی نداشته باشیم.دانشگاه تهران مرکز انقلاب بود، حضرت امام قرار بود 6 بهمن وارد کشور شوند. بختیار فرودگاه را بست و  باعث شد 5 الی 6 روز به تعویق افتد که باعث شدخیلی ها برگردند، از جمله لاری ها چون معلوم نبود کی حضرت امام بیاید ولی ما ماندیم. روحانیون تحصن کرده بودند از جمله آیت الله طالقانی،آیت  الله مطهری – آیت الله بهشتی و تمامی علما تقریبا حضور داشتند،حضرت آیت الله آیت الهی، آقای نسابه و آقا مجتبی هم بودند. تا شب آنجا بودیم،آن شب حکومت نظامی بود ولی مردم دست بردار نبودند و در راهپیمایی و تظاهرات شرکت می کردند و جالب این بود که مردم همکاری زیادی داشتند. زمانی که با پلیس درگیر می شدند در خانه ها باز بود که کسی دستگیر نشود، حتی بعضی مواقع  تا صبح درخانه ها می ماندند و پذیرایی می شدند. همه یکی شدند تا اینکه مشخص شد امام روز 12 بهمن تشریف فرما می شوند. تا جایی که خاطرم است آن شب خوابم نبرد چرا که شور و اشتیاق زیادی داشتم. یک روز قبل از ورود حضرت امام  از میدان امام حسین که فوزیه نام داشت تا دانشگاه تهران پر بود از تانک و نفربر و ماشین های ارتشی که تعدادی ارتش نیروهای هوایی  به انقلاب پیوسته بودند باعث وحشت مردم شده بود،ما جلوی دانشگاه تهران صف بسته بودیم و شروع کردیم به شعار دادن و نیروها ردمی شدند حتی بچه ها عکس امام را روی نفربرها می زدند یا مثلا گل می انداختند تا اینکه گارد شاهنشاهی آمد(گاردی ها کسانی بودند که تا آخر  به شاه وفادار بودند، سپس تیراندازی کردند و چندنفر شهیدشدند) و مردم هم نمی دانستند چه کاری انجام دهند.رسیدیم به میدان انقلاب که می گفتند(میدان 24 اسفند) دیدیم آیت الله بهشتی بلندگویی در دست دارد، برگشتیم دانشگاه و تا روزی که قرار بود امام بیاید آن   شب شبی تاریخی بود، من آن شب خانه یکی از دوستان آقای ابراهیم ایزدی که آنجا دانشجو بود بودم. صبح زود بدون خوردن صبحانه ساعت 5 حرکت کردیم و گفتند که امکان دارد امام خمینی جلو دانشگاه تهران سخنرانی کند، ما هم رفتیم مقابل دانشگاه تهران، بعضی گروهک ها می خواستند سوء استفاده کنند مثلا می گفتند شما شعار بدهید: درود بر خمینی، درود بر مصدق،‌)اینها همه از  جبهه ملی بودند، ولی مردم کاری به این نداشتند که ما بعد  تا اینکه ساعت 9:30 حضرت امام تشریف آورد. ساعت تقریبا 10  بود که ماشین حضرت امام  جلو دانشگاه تهران تهران توقف نمود، ما نیز  جوان  و به هر طریقی بود حضرت امام را  از پشت شیشه های ماشین دیدیم. عجیب بود که مردم صف را رها کرده بودند، اشتیاق داشتند‌ به دنبال حضرت امام بروند. تا بهشت زهرا فاصله زیادی بود دقیقا من با یکی از بچه ها رسیدیم در بهشت زهرا که امام این جمله معروف را بیان داشت:(من دولت تعیین می کنم، من توی دهن این دولت می زنم.)
2 - در لار چه افرادی شروع کننده انقلاب و حامی بودند و چه کسایی سعی می کردن جلوگیری کنند؟
البته جلوگیری که نه، همه مردم وارد انقلاب شده بودند و عده ای ترس داشتند و می ترسیدند ولی نقش اساسی را این جوانان پیاده می کردند البته آقای نسابه، شهید نصیری، یوسف عسکری زاده همکاری زیادی داشتند.
3 - جریان جنگ بعد از پیروزی انقلاب به چه شکل صورت گرفت؟
وقتی آمریکا فهمید که منافعش را از دست داده چون انقلاب ما با هیچ انقلابی قابل مقایسه نبود. امام از روز اول وقتی که انقلاب به پیروزی رسید فرمود: بایستی رفراندوم صورت بگیرد که مردم جمهوری اسلامی میخواهند یانمی خواهند در صورتی که همه حامی بودند نیازی به رفراندوم نبود و امام با این بینشی که داشت  میخواست اسلام را به مردم و دنیا شناسایی کند  و به همین خاطر 12 فروردین رفراندوم برگزار  شد و مردم با حداکثر 98 درصد تا 99 درصد به جمهوری اسلامی رای آری دادند و آمریکا هم منافعش را از دست داده بود. آمریکا در ایران منافع زیادی داشت و بی انصافی است که بعضی ها انقلاب ما را با زمان شاه مقایسه می کنند. ما  هم منتقد هستیم و کاستی هایی وجود دارد، مشکلاتی وجود دارد و متاسفانه کم کاری بعضی از مسئولین باعث نارضایتی مردم شده است. این موضوع واضح و روشنی است همه هم قبول داریم ولی اینکه مقایسه بکنیم خیلی ظلم است چون واقعا زمان شاه در فقر مطلق بودیم چه از نظر امکانات مادی و چه معنوی. امروزه در فضای مجازی به رئیس جمهور و مسئولین درجه یک راحت انتقادمی کنند در زمان شاه نمی شد کوچکترین انتقادی به یک شخص یا مقام دولت کرد و شاه هم دربست نوکر آمریکا بود، نزدیک 150 هزار  مستشار آمریکایی در بحث  نظامی،اقتصاد،فرهنگی، سیاسی، اجتماعی دخیل بودند و شاه قدرتی نداشت. وقتی آمریکا دید واقعا منافعش از دست رفته، چون پیش بینینمی کردند که انقلاب پیروز شود و فکر می کردند حکومت شاه می ماند چون همه مردم در صحنه بودند و دیگر از گلوله نمی ترسیدند و بالاخره 22 بهمن انقلاب پیروز شد.  روز 23 بهمن از طرف آمریکا منافقین مجاهدین خلق وارد شدند و اعلام جنگ مسلحانه کردند هنوز چیزی از انقلاب نگذشته بود بهترین شخصیتهای ما را ترور کردند: شهید بهشتی،  دستغیب، شهید مفتح، شهید مطهری و بهترین نخبگان. در لار سر سه راه که الان چهار راه پیروزی است، 2 مغازه روزنامه فروشی بود افراد مختلف با گرایش های مختلف جمعمی شدند، تا اینکه ترور شروع شد و تحریک کردند،خود مختاری راه انداختند. برخی احزاب ادعای استقلال کردند از طرفی هم جنگ شروع شد و این احزاب هم به هر طریقی می خواستند انقلابی به پا کنند و انقلاب جمهوری اسلامی به امام زمان متکی بود. در 7 تیر، 72 نفر از بهترین نخبگان انقلاب شهید شدند. در دوران جنگ آنهایی که ادعای دفاع خلق داشتند رفتند پناهنده شدند. صدام عامل آمریکا بود فکر هم نمی کرد جنگ 8 سال طول بکشد. صدام اعلام کرد که روز 3 در تهران سخنرانی می کنم تا این حد و خوب فهمیده بودند که الان هم تنها کشوری که استقلال خود را حفظ کرده ایران است. برخی دلشان برای آمریکا می تپد و دوست دارند دوباره آمریکا برگردد، اینها تجربه نکردند ما تجربه کردیم چندبار باید آدم تجربه بکند که آمریکا به منافع خودش فکر میکند کاری به ملت ها ندارد کشورهایی که دقیق وابسته هستند چه کاری کردند؟ واقعا کار فرهنگی نکردیم انقلاب نسل جوان شناسایی نکردیم. از من می پرسند که به نظر شما اگر جنگ بشود آیا مردم دوباره همکاری میکنند؟ گفتم: صددرصد شاید هم بیشتر،نمونه اش مدافعین حرم  که همگی جوان 20 تا 22 ساله هستند. این جوانان طوری استقبال می کنند که نوبت دهی می شود و برای رفتن باید در نوبت باشند. امام فرمود دهه 50 ما شما را از ایران بیرون کردیم دهه 90 شما را ازمنطقه بیرون کردیم.خیلی برای آمریکا سخت بود و الحمدالله با حضور مردم و بینشی که حضرت امام داشتند مقام معظم رهبری نیز دارند تا حالا الحمدالله و با عنایت های امام زمان بدون هیچ شک و تردید باعث شد که انقلاب ما پیروز بشود که الان 40 سال از انقلاب ما گذشته و اگر بخواهیم این انقلاب را حفظ کنیم می بایست حواسمان به مردم  باشد،چون واقعا ما این همه شهید دادیم شهدایی که با تمام امیدشان حاضر شدند و واقعا بعضی مواقع سخت است که عده ای اختلاس و عده ای  به منافع خود فکر می کنند تا منافع مردم.
4 – آیا جوانان امروزی انقلابی هستند؟
جوانان را چطور می بینید؟ جوانان ما به نظر بنده بینش و بصیرت بالایی دارند حتی از دوره ما بالاتر هستند باید روی آنها فرهنگ سازی شود. باید بدانند واقعا خدمات انقلاب چه بوده و ترسی هم نداشته باشیم حرفشان را بزنند و افرادی هم باشند که جواب بدهند، جوابگو باشند و آگاهی به آنان بدهیم. جوانان مستعد هستند و امروز الحمدالله وارد صحنه شدند و بیشترین اختراعات و اکتشافات توسط همین جوانان انجام می شود و مرزبندی هم نکنند همه جوانان خوب هستند. عده محدودی هستند که اگر روی اینها هم کار شود قلب صاف و پاکی دارند.
5-در فضای مجازی با توجه به اینکه فضای بازی است و دشمن هم بیکار ننشسته و مرتب شایعات درست و منتشر می کنند چه کاری باید انجام داد که مردم هر مطلبی را قبول نکنند و بازنشر نکنند؟
به نظر من فضای مجازی هم فرصت هم تهدید است فرصت از این نظر که آنهایی که می خواهند کار کنند خود بصیرت داشته باشند و این نخبگان جامعه هستند. اینها نقش اساسی میتوانند داشته باشند و آنهایی که آرزو میکنند کاش زمان جنگ بودیم شهید میشدیم، کاش یک فرصتی به دست می آمد به عنوان شهدای مدافعین حرممی شدیم،الان بهترین فرصت برای آنهاست که وارد صحنه شوند، کار کنند. در فضای مجازی دشمن خوببرنامه ریزی می کند و متاسفانه به خاطر اینکه ما نتوانستیم جمع بندی خوبی داشته باشیم موفق شدند در این زمینه ولی الان به نظر من بیشترین کار را می توانند همین جوانان ما انجام دهند. این جوانان می توانند وارد شوند فرهنگ سازی کنند و جواب بدهند. امروز روزی نیست که با تهدید کار جلو برود و این فرصت  خیلی خوبی است و دشمن هم دست بردار نیست و باید مواظب باشیم  آنهایی که دوست دارند کار کنند کار فرهنگی بکنند بهترین کار در همین فضای مجازی است.
سخن آخر؟
من مجددا تشکر میکنم از دوستان مخصوصا کسانی که در رسانه کار میکنند آنها را دوست دارم و علتش هم این است که خوب کار میکنند و همیشه مظلوم واقع می شوند هر چند که حمایت آنچنانی ندارند، پشتیبانی ندارند و خود با شوق و رغبت و علاقه ای که دارند و می دانند در پیشگاه خداوند جایگاهشان محفوظ است.
 

کلیه حقوق مادی و معنوی این مطلب متعلق به عصرنامه لارستان :: صفحه نخست می باشد.

آدرس: