تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
Print چاپ مطلب
نوشابه و سمبوسه ی قاچاقی و تحریم!
30 تير 1397   11:09:57 |  ویژه‌ها > طنز
نوشابه و سمبوسه ی قاچاقی و تحریم!

نه من در خانه اجازه دارم سرخ کردنی و غذاهای چرب و چیلی را بخورم و نه یسنا کوچولو دخترم اجازه دارد نوشابه ی گازدار بنوشد. هر دوی ما به شدت از سوی همسرم تحریم هستیم. چنان این تحریم ها روی بنده اثر گذاشته که دنیا در چشمم تیره و تار شده است. همه ی اعضای خانواده هم بی خیال موضوع هستند. خودشان که مشکلی ندارند ، هر چیزی را که عشق شان بکشد می خورند و می نوشند و...
 البته چندباری تفاهم نامه را امضا کرده ایم اما من بارها آن را نقض کرده ام و به صورت یک جانبه و یواشکی خارج شده ام...
به هر حال شب گذشته به اتفاق یسناخانم، سوار بر موتورسیکلت از مقابل پیتزا فروشی محله می گذشتیم که دلم یه هویی هوس سمبوسه پیتزاهای خوشمزه ی علی آقا کرد. ترمز زدم نفس عمیقی کشیدم به طوری که بوی پیتزا و ساندویچ و سمبوسه را تا عمق جانم حس کردم! در این فکر بودم که چطور تحریم ها را دور بزنم تا عیال متوجه نشود. داشتم پیش خودم می گفتم که پول را بدهم به دخترم برود داخل و خرید کند! درست مثل بابک زنجانی در زمان احمدی نژاد که... گفتم نه بابا بعد دخترم طفلکی مورد مواخذه قرار می گیرد و تنبیه می شود.
 در دلم گفتم به یکی از همسایه ها می گویم که به جای من سفارش بدهد و بعد که آماده شد فرار می کنیم! باز به خودم گفتم، نه بابا این چه کاری است؛ مردم آزاری کار خوبی نیست و فرار هم که مال نامردهاست! وانگهی همسایه ها که مثل سابق مورد اعتماد نیستند و از کجا معلوم که بلافاصله موضوع را  به اطلاع همسرم نرسانند. گفتم بی خیال،  به تحریم های اعمال شده از سوی عیالات متحده! تن می دهم و می سازم ومی سوزم و گرسنه می مانم...
یک لحظه شیطان رفت توی جلدم و گفتم مرد و مردانهمی خورم و می روم منزل به همسرم می گویم من با کمال افتخار سمبوسه پیتزای مخصوص علی آقا را خوردم! حالا هر کاری از دستت بر می آید انجام بده. دیدم ای بابا واقعا می ترسم وجرات این کارها را ندارم...
در این هنگام یسناخانم نیم نگاهی از پشت شیشه بهمشتری های داخل مغازه کرد و گفت:بابایی، یه نوشابه برام بخر ولی به مامانی نگو. من که ظاهرا منتظر این خواسته ی دخترم بودم، گفتم: باشه عزیزم، منم یه سمبوسه پیتزا می خورم، تو به مامانی نگو! گفت:باشه.
گفتم:قول؟ دستش آورد جلو و به سبک خودش قول داد.
جای شما خالی رفتیم داخل دلی از عزا در آوردیم و دوتایی چهارعدد سمبوسه پیتزا را به همراه دو عدد پپسی قوطی نوش جان کردیم.
آخ که شکم سیر چه حالی دارد.خوشحال و شادمان، سوت زنان رفتیم به سمت خانه‌ و مسرور از این که هنوز پول چندتا سمبوسه و نوشابه را داریم که بخوریم!
 به محض ورود، یسنا خانم به مادرش گفت:مامانی نه من نوشابه خوردم و نه بابایی سمبوسه پیتزا!
و با این حرفش نه تنها عیال که خواجه حافظ شیرازی هم متوجه شد قضیه از چه قرار است...
 

کلیه حقوق مادی و معنوی این مطلب متعلق به عصرنامه لارستان :: صفحه نخست می باشد.

آدرس: