در ادامه مي خواهيم با دلايل موفقيت رتبه هاي برتر يك آزمون الهي آشنا شويم .آزموني كه هشت سال به درازا كشيد تا شد هشت سال ايستادگي ، هشت سال جنگ و هشت سال دفاع مقدس.
يك مشكل بزرگ بعد از اين هشت سال اين بود فكر كرديم پيروز شديم و همه چيز تمام شده است. با افتخار برگشتيم در حالي كه يادمان رفت چه سرمايه هايي را پشت خاك ريز ها جاگذاشته ايم. سرمايه هايي فرهنگي كه وقتي ريشه هايش را ميجستي سر از صدر اسلام و كربلا در مي آوردي.
با افتخار برگشتيم و شهدايمان را با شكوه و عظمت تششيع كرديم عكسشان را قاب گرفتيم و در بالاترين نقطه به ديوار زديم طوري كه حتي دستمان هم به آن نرسد.
با مردم از از عظمت روح شهيد گفتيم . مادراز مهربانيهايش، ادبش، از نمازهاي سروقتش ...دوستان از تواضع و خوش اخلاقيش ... همرزمان از نمازهاي شبش، از شجاعتش، از خنده اي كه هيچ گاه از لبانش نمي رفت حتي در سخت ترين لحظات جنگ. البته هميشه كمي هم اغراق...!
آنقدر از خوبي هايشان گفتيم كه فكر كرديم آنها فرشته بودند و به قول معروف:ما كجا و شهدا كجا.
اما واقعيت اين است كه بيشتر اين توصيفات مربوط به دوره اي خاص از زندگي شهيد است.
شايد نبايد از مادر شهيد توقع داشت كه با ما از شيطنت ها و تندي و سركشي هاي نوجواني پسرش بگويد. يا دوستان شهيد از خيلي معايب او. واقعيت اين است كه شايد شهدا فرشته باشند ولي همه ي آنها از اول فرشته نبودند. ارزش تحقيق پيرامون شهداي دفاع مقدس هم در اين است كه بسياري از آنها از نقطه اي كه ما الان ايستاده ايم شروع كردند و حتي بعضي ها بسيار عقب تر از ما.
به راستي اگر اين گونه باشد در اين بين چه اتفاقي افتاده و چه بردارهايي با هم جمع شده اند كه توانسته اند اين چنين شتاب و سرعتي را به يك فرد بدهند.كدام راه ميان بر آنان را به اين مقصد رسانده است. در جواب این سوال عدهای میگویند؛ فضای جبهه سازنده بود و از رزمندگان چنین انسانهای بزرگی میساخت. در ادامه میخواهیم ویژگیهای مهم فضای جبهه را مورد بررسی قرار دهیم و آن را با منابع اسلامی تطابق دهیم تا متوجه شویم که این فضای سازنده جز احیای یک فرهنگ خاک خورده چیزی نبوده است. (البته مطالب صرفاً دیدگاه شخصی است و بحث ميتواند بسيار عميق تر و گسترده تر باشد.)
1- نزديكي مرگ:
فضايي را تصور كنيد كه هر لحظه احتمال برخورد خمپاره به مكان اسكان شما وجود دارد و هر روز شاهد شهادت و زخمي شدن دوستانت هستي وجود چنين فضايي باعث مي شود كه ما از حقيقت مرگ غافل نشويم. به همين خاطر است كه در فضاي جبهه نوشتن وصيت نامه كه یک توصيه اسلامي است اين همه رواج داشته است. چون آنها مرگ را نزديك مي ديدند و حتي مرگ با شهادت آن را آرزو مي كردند. به یاد مرگ بودن تاثیر بسیار زیادی در رفتارهای انسان دارد. امام صادق (ع) در این باره میفرمایند: ياد مرگ خواهشها و هوسهاي نفساني را مي ميراند ، ريشه هاي غفلت را قطع مي كند ، دل را به نويد هاي الهي نيرو مي دهد ، خوي بندگي را در نهاد انسان مي آفريند ، نقش و نگار هاي دلباختگي به دنيا را به هم ميزند، شعله هاي حرص و طمع را فرو مي نشاند و دنيا را پست و كوچك مي كند .
المحجه البيض ج 8 ص242
2-جهاد در راه خدا:
در اهميت فريضه جهاد آيات و روايات زيادي ذكر شده كه ما به ذكر دو مورد آن بسنده مي كنيم :
ُقلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ... سوره سبا آيه 46
بگو من فقط به شما یک اندرز می دهم که دو به دو و به تنهایی برای خدا به پا خیزید سپس بیندیشید که رفیق شما هیچ گونه دیوانگی ندارد او شما را از عذاب سختی که در پیش است، جز هشدار دهنده بیش نیست.
الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ عنكبوت آيه 69
و کسانی که در راه ما کوشیده اند به یقین راه های خود را بر آنان می نماییم و در حقیقت خدا با نیکوکاران است.
متن زير ديدگاه شهيد آويني در مورد جهاد است كه از كتاب آغازي بر يك پايان انتخاب شده است:
امام به ما آموخت كه انتظار در مبارزه است و اين بزرگترين پيام او بود و پس از او، اگر باز هم اميدي ما را زنده مي دارد همين است كه براي ظهور آخرين حجت حق مبارزه كنيم . امام(ره) ما را آموخت كه عرفان را با مبارزه جمع كنيم و خود بهترين شاهد بود بر اين مدعا كه عرفان عين مبارزه است ....
او كتاب سنت را در وجود خويش تفسير كرد و مجهولات شريعت را با مفتاح مبارك حيات خويش گشود و ما دانستيم كه
جهاد اصغر شرط لازم جهاد اكبر است و اولياي مقرب خدا در تمام طول تاريخ همواره بر همين شيوه زيسته اند
اين داستان را شايد همه شما شنيده باشيد كه : پس از پایان یکی از جنگهای اسلام، حضرت محمد(ص) در جمع مجاهدینی که از نبرد بازگشته بودند فرمودند : درود بر شما که جهاد اصغر را به پایان رساندید، اما جهاد اکبر را باید ادامه دهید سؤال کردند : جهاد اکبر کدامست؟ فرمود : جهاد با نفس
حال سوال اين جاست كه بالاخره كدام مقدم تر است؟ جهاد اكبر يا اصغر؟ پيوند اين دو چگونه است؟
جواب اين كه، اين دو لازم ملزوم يكديگرند و جدايي آنها امكان پذير نيست و به قول شهيد علم الهدي : جهاد اکبر و جهاد اصغر همچون دو بال یک پرنده هستند که برای رشد انسان بسوی خدا پیوند ناگسستنی دارند.
راستي آيا دليل ماندن ما اين نيست كه يك بالمان شكسته است؟
3-توسل به ائمه اطهار:
فضاي جبهه را فضايي آميخته با عشق به اهل بيت و توسل به آنان مي شناسيم. مي گويند عشق عاشق را شبيه معشوق مي كند. بدين خاطر است كه وقتي پروانه در شعله شمع مي سوزد همرنگ آن مي شود. يادمان نرود كه عشق حقيقي طاعت ميآورد و شهدا اگر حتي در نحوه مرگشان شبيه ائمه بودند بدين خاطر بود كه راه آن بزرگواران را پيمودند.
در روایات داریم:
ما اهل بيت رسول خدا (ص) وسيله ارتباط خدا با مخلوقاتيم ،ما برگزيدگان خداييم و جايگاه پاكي ها، ما دليل هاي روشن خداييم و وارث پيامبران الهي شرح نهج البلاغه ابن ابي حديد ج 16 ص 211
پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند: مثل اهل بيت من ،همانند كشتي نوح است كه هر كسي سوار آن شد نجات يافت و هر كس رهايش كرد ،غرق گرديد.
و اگر از منظر قرآن بخواهيم نگاه كنيم هم آن آيه معروف : قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى سوره شوري آيه 23
بگو به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم مگر دوستی درباره خویشاوندان
4- ولایت پذیری
از ديگر ويژگي مهم رزمندگان جنگ و شهدا ولايت پذيري آنان است كه توضيح در مورد آن از حوصله اين بحث خارج است. فقط اين را بايد بدانيم كه شهدا تبئیت از دستور امام را تبعیت از امام زمان(عج) و تبئیت از ایشان را تبعیت از خدا میدانستند.
اين ها همه پارامتر هايي است كه فضاي جبهه با آن عجين شده بود كه اين چنين جو سازنده را ساخته بود . حال سوال اساسي كه بايد به آن پاسخ داد اين است؛ حالا كه جبهه و جنگي در كار نيست تكليف ما چيست ؟ چگونه مي توانيم فاصله طولاني بين خود و شهدا را طي كنيم حال آن كه آن شرايط و فضا ديگر وجود ندارد؟
در جواب بايد گفت كه اولاً فاصله طولاني در كار نيست و علت اصلي جدايي ما از شهدا هم شرايط نيست. فرق ما با شهدا فقط در دو قدم است كه آنها برداشتند و رسيدند و ما بر نداشته ايم.
قدم اول اين است كه راه زندگي خود را با معرفت كامل انتخاب كنيم . اين حرف شايد كليشه اي باشد ولي واقعيت اين است كه بيشتر ما نمي دانيم واقعاً در اين دنيا چه كاره ايم و بالاخره به كجا مي خواهيم برسيم.بالاخره كدامشان پول،مدرك،علم،خدا...
ولي شهدا يگانه راهشان را انتخاب كردند و بر آن پایداري كردند.كساني چون شهيد برونسی كه وصيت نامه اش مويد اين نكته است :
من با چشم باز این راه را پیموده ام و ثابت قدم مانده ام؛ امیدوارم این قدم هایی که در راه خدا برداشتم ، خداوند آنها را قبول درگاه خودش قرار بدهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد
قدم دوم این است که واقعاً بخواهیم. واقعاً خواستن یعنی این که این هدف، یگانه هدفمان و معیار اصلی زندگی مان شود. این یعنی این که هدف بر هر چیزی ارجحیت دارد و این یعنی این که در راه رسیدن حاضر به معامله باشیم . اين معامله شاید به آسانی برنداشتن 50 هزار تومان پول کف خیابان یا به سختی فداکاری و ایثار برای خانواده و یا مثل شهدا به بزرگی معامله سر جان باشد و یا مانند امام حسین (ع)؛ معامله بر سر همه ی داراییهای یک انسان باشد. و این جاست که عیار انسان ها مشخص می شود.
اما چرا ما حاضر به معامله نمی شویم ؟ چون قدم اول را درست برنداشته ایم . نکته مهم این که خود قدم اول معلول قدم دوم یعنی خواستن است و این رابطه یک رابطه دو طرفه است و این دو پله پله با هم رشد می کنند و قوت می یابند. شهدا اگر حاضر شدند با ارزش ترین دارییشان را با خدا معامله کنند بدین خاطر بوده که معامله ها و آزمون های کوچکتر رد کرده بودند و بر خلاف آنچه ما فکر می کنیم هیچ صعود عمودی در کار نبوده است.
حال اگر کمی دقیق شویم می فهمیم که این دو قدم نیز چیز تازه ای نیست و ما آن را با نام ایمان و عمل صالح می شناسیم. كه امام علي (ع) در موردش مي فرمايند: بالایمان یستدل بالصالحات و بالصالحات یستدل بالایمان
نتيجه اين كه هيچ چيز تمام نشده راه همان راه است و هدف همان هدف .در اين بين فقط رنگ هاست كه عوض شده اند نه ماهيت آن شهدا هم فقط به تعاليم ديني خود عمل كردند.اگر ما واقعاً بخواهيم مي توانيم شرايط را بوجود بياوريم. اگر ديروز رزمندگان ما ناممكن ايستادن در مقابل استكبار را با جهاد اصغر خود ممكن كردند امروز ما بايد ناممكن رسيدن كشور به آن نقطه كه مرجع علمي دنيا و قدرت اقتصادی منطقه شود را با جهاد اصغر خود ممکن کنیم.
ارسال دیدگاه شما
نظرات: