سال ۸۲ یک گروه ایرانی بودیم و یک گروه چینی. توی یه کشور ثالث. قرار بود یه تِست بدیم. از ما دو گروه، یه سوال رو به دو مدل پرسیدن. سوالشون این بود: اگر توی بیابان تنها باشید و این ده قلم جنس جلوی شما باشه به ترتیب اولویت بگیدکدوم ها رو بر میدارید. اول گفتن تک تک جواب بدین. مثل کنکور. نشستیم و جواب دادیم. برگه ها رو تحویل دادیم. بعد گفتن حالا گروهی پاسخ بدید. یعنی افراد هرگروه جمع بشن و با هم صحبت کنن و به یک نظر واحد برسن و یک جواب بدَن. از اتاق چینی ها صدا در نمیاومد. نمیدونم چیکار میکردن. ولی انگار همون اول لیدر انتخاب کرده بودن و اون داشت مدیریت می کرد.همه آروم بودن و به نوبت حرف میزدن.خیلی زود به نتیجه رسیدن و برگه جواب رو تحویل دادند. گروه ما همه با همحرف میزدن. اصلا به حرف همدیگه گوش نمیکردن... هیشکی هیشکی رو قبول نداشت. کلمه ی من زیاد شنیدهمی شد. همهمه زیادی بود. هر کی سعی میکرد بقیه رو قانع کنه که اشتباه میگه و نظر اون درسته. آخرش دعوا شد. دو تا از آقایون گروه تقریبا کارشون به فحش کشید.
نتیجه ی نهایی امتحان تَک نفره با ما ایرانی ها بود. با درصد بالایی نسبت به چینی ها انتخاب های درست کرده بودیم. قطعا هر کدوممون توی کویر گیر می کردیم شانس زنده موندن بیشتری نسبت به همتای چینی خودمون داشتیم. نتیجه نهایی امتحانِ گروهی هم اومد. گروه چینیها با اختلاف زیادی از ما نمره قبولی گرفتن. انتخاب هاشون بسیار صحیح و عاقلانه بود. طبعا اون گروه اگر توی کویر گیر میکردن شانس زنده موندن گروهیشون خیلی بیشتر از ما بود. اون موقع که این تست رو دادیم نه زیاد توی اجتماع بودم و نه به اهمیتش پی بردم. ولی الان به عینه دارم می بینم. این گروه نبودنا. این مَن مَن کردنا. اینخود قبول داشتنا. اینپشت همنبودنا. این با هم حرف نزدنا. مشورت نکردنا. این روزها هرجا می چرخم اون تِست رو میبینم. زلزله که میاد تویپمپبنزین همو میزنیم. خبری بپیچه سوپر مارکت ها رو خالی می کنیم. دلار تکون می خوره، صرافی ها صف میشه. به رانندگی همه فحشمیدیم. همهرو نقد میکنیم.هیچکس رو قبول نداریم. دست به هیچ کاری نمی زنیم. تصمیم جمعی نمی گیریم. اتحاد نداریم. فقط من. آسایش من. رفاه من. سیری ِ من. جای من. مالِ من. حالِ من. گور بابای بقیه. گور بابای اجتماع. گور بابای ما. فقط من.
ارسال دیدگاه شما
نظرات: